- در آوردن
- داخل کردن ادخال، بیرون آوردن (از اضداد)، رها کردن آزاد ساختن، یا از خود در آوردن دروغ پردازی کردن مطلبی از خود ساختن که واقعیت نداشته باشد
معنی در آوردن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
داخل کردن وارد کردن
در جائی ظاهر شدن و سعی در اطلاع یافتن
شایسته بودن لایق بودن
تولید درد کردن، رنجور و بیمار کردن، فجع
بنهایت ریسدن بپایا رسانیدن
به سرآوردن، پایان دادن، به آخر رساندن
بیرون آوردن، ظاهر ساختن، داخل کردن
بد آوردن بد اقبالی آوردن
بد آوردن در قمار برآوردن
بسیار خوردن بیش از اندازه خوردن مقابل کم خوردن
در سپاردن
پیدا کردن، یافتن تحصیل کردن
فریفته شدن و فریب خوردن
میوه دار کردن، بثمر آوردن، نتیجه دادن، ثمر آوردن
توجه کردن اقبال کردن (بجهتی یا به سوی شخصی)
زور دادن فشار آوردن، تعدی کردن ستم کردن
جاری کردن آب یا آب چشم (دیده)، جاری کردن چشم آب مخصوص را بی اختیار بسبب کسالت یا پیری
سخن چینی کردن
حمله ور شدن
مراجعت دادن چیزی، رد کردن، پس دادن
دنبال کردن نشان پای
دل زده شدن بر اثر شکست. لیز خوردن لغزیدن: روی یخها سر خورد، فرود آمدن از جایی سراشیب
بهانه آوردن، معذور خواستن
در قماربازی بد آوردن و باختن
جمع کردن، فراهم آوردن، انباشتن
فرود آوردن، پایین آوردن، منزل دادن
کنایه از کسی را رنجاندن، آزرده ساختن
پاره شدن پارچه یا کاغذ، شکاف برداشتن
میوه آوردن درخت، پرورش دادن فرزند، تربیت کردن، میوه دادن، ثمر دادن، برای مثال برانداز بیخی که خار آورد / درختی بپرور که بار آورد (سعدی۱ - ۹۷)
در قمار، ورق بد آوردن که باعث باخت شود، بد آوردن
سپردن، واگذاشتن، راه را پیمودن و به پایان رساندن
زور دادن، فشار دادن، فشار وارد کردن بر کسی یا بر چیزی
توجه کردن، به طرف کسی یا چیزی رو کردن و به سوی آن رفتن
رو نهادن، توجه کردن به کسی یا چیزی، رفتن به سوی کسی یا چیزی
رو نهادن، توجه کردن به کسی یا چیزی، رفتن به سوی کسی یا چیزی